اتفاق اتفاقی


SS501 story

داستان هایی از دنیای دابل اسی ها

قسمت ششم

اون شب نفس تواتاق هیونگ خوابید هیونگ هم رفت اتاق جونگمین بخوابه البته اون شب تا صب هیچکس نتونست به خاطر سرو صدای جونگمین و هیونگ بخوابه مثل این میمونه که تام و جری را بکنین تو یه اتاق اونوقت میبینین چه افتضاحی به بار می اد خلاصه اون شب به هر بدبختی که بود گذشت صبح روز بعد : هیون زود تر از همه بیدار شد و دراتاق را محکم به هم زد و صدا تو خونه پیچید همه ی اعضا و نفس با این صدا بلند شدن هیونگ تا اومد بیرون هیون را دید نفسش از ترس بند اومده بود هیون باغضب نفس وهیونگ را نگاه میکرد تا خواست شروع کنه به جیغ و هوار زدن یه دفعه یکی در زد یونگی:کی میتونه باشه این وقت صبح؟کیو : نمیدونم بعد رو به جونگمین کرد و گفت: برو در رو باز کن جونگمین گفت :چرا من هیونگ بدو کار خودته هیونگ :گمشین از اولی که ما باهم اشنا شدیم من همیشه درا باز میکردم خودتون برین تا دعوا میخواست شدت بگیره نفس جیغ زد ساکت شین خودم باز میکنم هیون زیر لب گفت : دختره ی پررو نیومده صاحب خونه شد حالا دیگه درم باز میکنه نفس تادرو باز کرد دید یه عالمه خبرنگار دارن با تعجب نگاش میکنن نفس هم خیلی ترسیده بود یه دفعه یکی از خبرنگارا جیغ زد یه دختر یه دختر تو خونه ی دابل اسه بعد همه ی خبرنگارا شروع کردن عکس گرفتن سوال پرسیدن سوال هایی مثل:نسبت شما با دابل اس چیه؟ ایا از دیشب اینجا بودین؟ اینجا چیکار میکنین؟اعضای دابل اس هم که دیدن نفس دیر کردهیونگو فرستادن ببینن چی شدهیونگ همینجور که میومد گفت : یا دختره ی فظایی داری چیکار .....که وقتی خبرنگارا را دید کپ کرد و حرفش ناتموم موند بعد سریع نفس کشید تو و در رو بست و نشست زمین و گفت کارمون تمومه بد بخت شدیم بقیه اعضا اومدن و وقتی فهمیدن قضیه از چه خبره اعصابشون خیلی خرد شد یونگی:هیونگ حالا راحت شدی حالا گروهمون از هم میپاشه کیو : حالا چیکار کنیم؟>؟؟جونگمین :من که گفتم از اول نمیاست هیونکو تو گروه قبول کنیم که این بلا به سرمون بیاد.هیون :هبونگ دیگه واقعا دارم به خونت تشنه میشم//یه دفعه هیونگ جیغ زد :بس کنین فعلا به فکر چاره باشین //نفس که ناراحت بود و میخواست این قضیه را یه جورایی درست کنه داشت فکر میکرد که یه دفعه جیغ زد فهمیدم هیون با عصبانیت گفت اگر حرفت بی جا باشه همینجا میکشمت هیونگ هم با عصبانیت به نفس نگاه میکرد نفس گفت باشه اکه نمیخواین نمیگم ولی میتونستم با این حرفم نجاتتون بدم هیون گفت بهتر نمیخواد بگی یونگی که مظطرب بود گفت حالا بذارین بگه شاید نظرش خوب باشه یه دفعه نفس گفت باشه حالا چون التماسم میکنین میگم.......................................


خوب این قسمت تمومید به نطر شما نفس چی میخواد بگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, ساعت 21:6 بـ ه قـلمـ نفس خانوم



طراح : صـ♥ـدفــ